اینم یکی از اون تاپیک هایی بود که خیلی دوست داشتم بزنم ... به خودم گفتم اگه الان نزنم دیگه کی بزنم ؟ ...اصلا یکی از ایده های من برای بخش همین بوده ... دیر یا زود باید عملیش می کردم ... که به حول و قوه ی الهی میسور شد ...
برای شروع قسمتی رو از دیالوگی که با آسورای عزیز داشتم رو قرار می دم ...
یکی از ایراداتی که به شعر و ترانه گرفته می شود همین نکته هست که من سعی کردم جوابش شروعی باشه برای این تاپیک ...
"اشعار" استفاده شده هم 99% به طور مستقيم و مداوم حول محور موضوع عشق مي چرخن(تکرار و تکرار و تکرار!) که اين يک فاجعه ي تمام عياره
(الان در موسيقي دنيا موضوع عشق يا موضوعات جانبي اون به صورت غير مستقيم در اشعار مطرح ميشه)
حداقل اگر اين موضوع عشق به زيبايي و به صورت دلنشيني در اشعار مطرح ميشد يه چيزي ولي اين کار هم انجام نميشه.
و اما بحث معناگرایی در شعر ...
یه توضیح کوچولو در مورد شعر می دم که پشتوانه ی ترانه سرایی ما به حساب میاد ...
یکی از اون جفاهایی هست که در حق شعر فارسی شده ... اتفاقا شعر فارسی بسیار معناگرا و اخلاق گراست ... ادیبان ما در نقش یک هنرمند نبودن ، بلکه در جایگاه یک حکیم یا معلم اخلاق شعر می سرودن ، و کمتر شاعری داریم که در شعر قصد و مقاصد عارفانه نداشته باشه ، اصلا ادبیات شرق این ویژگی اخلاق گرایی و معناگرایی رو چند درصد بیشتر از غرب داره ، از نظر من ادبیات غرب خیلی دست به دامن رومانتیسم شده ... از نظر سیاسی و اجتماعی هم شعر بعد از مشروطه به شدت درگیر مسائل اجتماعی و سیاسی شد ... این همه رو گفتم که بگم پشتوانه ی معنایی شعر ما واقعا قویه ( چه از نظر انسانی ، الهی ، اجتماعی و چه سیاسی ) ، و به تبع اون ترانه سرایی ما هم پشتوانه ی قوی ای داره ، ولی متاسفانه بنا به دلایلی این قضیه زیاد نمود پیدا نکرده ، ولی باز هم در سال چندتا کار خوب با ترانه سرایی متفاوت و پر معنا وارد بازار می شن ... به این کارهای زیرزمینی که در موسیقی ما وارد شده نگاه نکنید ، که خواننده ، آهنگساز ، ترانه سرا ، تنظیم کننده ، همه یک نفر هستن و ارزش موسیقی رو پایین میارن ... ما ترانه سراهای خیلی با ارزشی داریم ...
می دونم که منظورت شعر ایران نبوده ، و ترانه سرایی ضعیف بعضی از کارها بوده ... ولی با این حال کار خوب از نظر ترانه تولید می شه و البته در کنار کارهای ضعیف و همه رو نباید با یک چوب زد ... ;)
به عنوان حسن ختام به نظر من لذت بردن و درک شعر یک ملت دیگر سخت هست مگر اینکه شخص به اون ادبیات کاملا مسلط باشه و در حدود 10 تا 20 سال هم توی اون کشور زندگی کرده باشه و زبون روزمره ی مردم رو بشناسه برای اینکه تفاوت در نحوه ی انتخاب کلمات و ساخت ترکیبات جدید رو بین زبان شاعر و زبان مردم ؛ درک کنه ...
مثلا یک نفر خارجی به خوبی نمی فهمه که حافظ با شعر و زبان فارسی چیکار کرده ، مگر اینکه زبان امروز ایران رو خوب بشناسه ، وزن جملات محاوره ای رو خوب بشناسه ، برای اینکه بفهمه حافظ به چه صورت جمله بندی کرده و وزن انتخاب کرده و از چه کلمات و استعاراتی استفاده کرده ، و اون کلمات و ترکیبات رو با زبان عادی مردم مقایسه بکنه تا بخوبی از هنر و شاعرانگی شاعر لذت ببره ... به همین خاطر من شخصا از نظر زیباشناختی اصلا از شعرهای خارجی لذت نمی برم ... از نظر معنی برام قابل درک هستن ولی لذت هنری نمی برم ...
مثلا می دونین که وزن شعر فارسی بر اساس کمیت هجاءهاست ، در اثر تکرار منظم هجاهای بلند و کوتاه بوجود میاد ... ولی وزن شعر در زبان انگلیسی بر اساس تکیه و استرس بر هجا هاست ( اخیرا وقتی با یک دوستی که مترجم زبان بود صحبت می کردم ، من گفت نه زبان انگلیسی اشعار قافیه دار هم داره ...ولی این حرفش برای من عجیب بود چون من تا الان با این موضوع برخورد نکردم ) و باید تلفظ صحیح کلمات رو به درستی بشناسید و بدونید که چه کلماتی و در کجای کلمه استرس و تکیه وجود داره . در هنگام خوندن به درستی استرس ها رو ادا بکنید و اگر در خواندن کلمات و جملات شعر این دقت رو نداشت باشین ، اصولا از شعر انگلیسی لذت نخواهید برد ... این فقط بخش اول از لذت شعر هست ، بخش دوم که سخت تر هم هست ،شناخت صحیح از کلمات و ترکیبات هست که باید بدونین شاعر چه کارهای جدید با زبان کرده که مردم عادی در محاورات روزمره از انجامش عاجز هستن ... اینجاست که من عاجز می شم از درک شعر انگلیسی ، چون دقیقا متوجه نمی شم که به طور مثال صفتی رو که به کار برده ، آیا در عمل تازگی داشته یا نه ؟! ، مردم عادی هم در محاروات روزمره از این صفت به همین شکل استفاده می کنن یا نه ؟! ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)